آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

روح الله

با بابا قرارمون این بود که اگر 22 بهمن بدنیا آمدی اسمت را بگذاریم   روح الله. این اسمِ با مسمّاست. همین یک روح الله هم برای مسمایی بودنش کافی ست. انشالله پایت جای پای امام باشد همیشه. امامی که یک کلمه از قرآن بیشتر و کمتر نگفت. مثل آقا.   ...
14 خرداد 1393

نیکو سخن

جدیدا به من می گوید: مامانجونم! به بابایش میگوید: باباجونم! مِینَب کوچولو هم  از زبانش نمی افتد! نیکو سخن شده این پسر. هر چیزی که بهش بدهی ممنون از زبانش نمی افتد. می گویم محمدسجاد، می گوید: جانم. یادم باشد که خیلی خیلی این ویژگی خوبش را مراقب باشم که از اسرار یار امام زمان شدن، استفاده از کلمات مناسب و نیکوست. و از مختصات 7 سال دوم رشد است که از الان ها باید تمرین شود.  
12 خرداد 1393

بچه های خوش باور

برای بچه هایی که هوش عاطفی شان بیشتر است سوال-جواب کردن های زیاد و آغشته به محبت بسیار اثر گذار است. بچه های با این سبک بسیار مهربان هستند و خوش باور. اگر بپرسند بابا کجاست و بگویید در جیب من است، میایند و جیبتان را نگاه می کنند. برای ارتقاء سطح استدلال و تعدیل و خوش باوری این گروه از بچه ها از سوال هایی که آن ها را به فکر وادار کند می توان استفاده کرد: - مگر بابا در جیب من جا می شود؟ - بابا مگر اندازه ی جیب من است؟ - جیب من مگر انقدر بزرگ است؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ لازم به ذکر است که بچه های عاطفی مامنی از اسرار ملهمه هستند. قوایی دارند که با مراقبت می تواند محلی از ...
7 خرداد 1393

مهارت های تقویت قوای تشخیص 1

برای بالا بردن قدرت تمیز دادن و تقویت قوه تشخیص که از ویژگی های 7 سال دوم  است باید از همین الان برنامه ریزی کرد. یکی از بهترین مهارت های این قاعده، استفاده از مهارتِ تمیز-تشخیص کثیفی-تمیزی است. برای این کار می توان از اتفاقات روزمره استفاده کرد. 1- وقتی در حال گرد گیری خانه هستید، گردها را ببیند و پاک شدن و تمیزی بعد از دستمال کشیدن شما را نیز نشانش دهید.  دیدنِ گرد و خاک و تمیز شدنِ آن به فرزندتان این توان را می دهد که بتواند خاکی بودن یک شیء را از دیگری تشخیص دهد. و اینکه برای خودش تعریف کند که اجسام گاهی کثیف می شوند و بهتر است قبل از تمیز شدنشان به آن ها دست نزد.  2- قس علی هذا... ادامه دارد ا...
29 ارديبهشت 1393

جبران می کنند...

بعد از نماز صبح، خانه را مرتب کردم. لحظه ای آمدم کنارتان دراز بکشم، سرتان چسبیده بود به همدیگه و پاهای تان این طرف و آن طرف در حرکت. مستِ خواب بودید. کنار تو دراز کشیدم زینب. دستان محمدسجاد هم در دستم. انگشتانت دارند بزرگ می شوند و هر روز قوی تر پسرم. می بی نم که خیلی خوب حرف می زنی و گاهی ریتمیک کلماتت را بیان می کنی و قوای تفکرت در حال شکفتن است. چقدر خوب بود که بوسیدمت و نوازشت کردم. هر دوی تان را. مدام از خدا خواستم، کم کاری ها و اشتباهاتم را که یا ناشی از جهل است یا ناتوانی به حق اسم  جبار  خود، جبران کند. یا جابر... ...
20 ارديبهشت 1393

خوردن عسل!

زینب رو خوابوندم و یواشکی گذاشتمش روی تخت. دورش رو بالش گذاشتم که دیده نشه، بلکه چند دقیقه بیشتر بخوابه! محمدسجاد بعد از گشتن و پیدا نکردن خواهرش اومده میگه: نی نی کوشش؟ میگم: خوردمش! میاد جلو، دست میزنه به دلم؛ میگه: بِدِش مامانیــــــــــــــــــــــــی!!
17 ارديبهشت 1393

کمک رسانی در طیاره

سوار طیاره، بدون آقای پدر، در راه برگشت از مشهد: محمدسجاد به عنوان همیار مهمانداران انتخاب شد. روی صندلی اش ایستاده بود و در امر خطیر پذیرایی به مهماندار کمک می کرد. نان ها را پخش می کرد. غذا ها را دست به دست می نمود! وقتی هم که برای جمع آوری پسمانده های خوراکی ها بازگشتند، مجدد روی صندلی اش ایستاد ظروف غذا، لیوان ها و ... را در میز پذیرایی قرار داد. یک روحیه ی مشارکتی داره این بچه که مثلش رو ندیدم! بعدش هم که این کارهاش تمام شد، رفت و در ردیف عقب روی روزنامه ی یک اقایی شروع کرد به نقاشی کردن تا زمان بستن کمربند!!   ...
15 ارديبهشت 1393