آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

مدرسه ی دبستان

یه مدرسه ی دخترونه در راه مدرسه قرآن هست که محمدسجاد خیلی علاقه منده بهشه. گاهی ازش رد میشیم و موقع تعطیل شدنشه، از این همه جمعیت به وجد میاد. قدیم که رد می شدیم میگفت من کی میرم مدرسه درس بخونم؟ الان میگه پس من کی میرم دبستان؟
19 شهريور 1394

حک شدن...

آموزش در کودکی مثل حک کردن نوشته بر سنگ است. خوب است فرزند با مادر به کلاس قرآن و روایت برود. خوب است که آنچه حک می شود در جان کودک، شکی بر حک شدنش وجود نداشته باشد. و آیات قرآن و سخنان اهل بیت جنسی هستند که هیچ تردیدی در آن ها راه ندارد
8 مرداد 1394

صبح آغاز همه چیز است.

امروز صبح: هنوز یه ربع نشده که از خواب بیدار شدن: صدای جیییغ و فریاد وگلاویز شدنشون سر اسباب بازی ها بلند میشه. سراسیمه میرم جیغ بنفش تر از مال اونها نثارشون میکنم و‌ میگم: بس کنییید. بذارید صبح بشه بعد شروع کنییید. یک آن سکوت حاکم میشه: محمدسجاد از پنجره اتاق یه نگاه بیرون میندازه و میگه: مامان! صبح شده که!!! و دوباره ...
11 خرداد 1394

آب سیب آسمانی

آب سیب گرفتم، یک لیوان را می خواهد حتما ببرش برای عمه جانش. صبح است و هنوز دانشگاه نرفته... اینها را می داند. در آسانسور را باز می کنم می رود، ط1 را می زنم؛  می پرم و زنگ می زنم پایین که در آسانسور را باز کنید محمدسجاد دستانش پر است. می رود. قرار است برود و زود بیاید که سهم خودش را بخورد. می رود و می نشیند به خوردن و خوش گذروندن و 1 ساعت دیگه سهم خواه است. در درونش به فکر دیگران بودن حک شده است. دعا نوشت مادر برای فرزند: پسر جنسش بروز است و حرکت های بیرونی، الهی با علم به توحید، تمام اعضا و جوارحت برای تبلیغ آن و یاری امام زمان خیر خواه دیگران باشد.
17 ارديبهشت 1394