آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

بدون عنوان

یک سفر درون شهری یک ساعتی با اتوبوس داشتیم. من و مربا و عسل ، سه تایی. هر چقدر هم آقای پدر گفتند سخت است و اذیت میشید و ... گوش هر ۳ تایمان بدهکار نبود. یکی دوبار با محمدسجاد سوار شده بودم اما خیلی کوچک بود. ایندفعه اما فرق داشت. با هدایتگری او رفتیم و از در جلو سوار اتوبوس شدیم. رفت و یک جایی پیدا کرد روبرپی من  وراحت  نشست. با هر بار باز شدن در اتوبوس، ذوقی کودکانه فضا را پر میکرد و توضیحاتش در مورد حرکت کردن و نکردن ماشین، چاشنی آن بود. دو بار جایمان را عوض کردیم، درآخر هم ته اتوبوس ساکن شدیم و نشستنی در کار نبود و مدام شعر می خواند و از سر و کول میله ها بالا میرفت. در کل خاطره ی به یادماندنی خوبی بود. هر لحظ...
31 مرداد 1393

باغ وحش

سلام به همه 308 در مسابقه ي اولين بارها که بابا و مامانم برگزار کردند به من که خيلي خوش ميگذره: امروز نوبت يک جاي جديد بود. با مامانم رفتيم: باغ وحش بله من امروز براي  اولين بار رفتم و کلي طوطي و قرقاوول و اردک و و مرغابي و کبوتر و فنچ و قناري و ... ديـــــــــــــــــدم ولي خب من دلم ببر و پلنگ و شير و روباه و فيل و زرافه و ... اينا ميخواست خب ببينم بابا و مامانم کدومشون برنده ميشن منو ببرن آمازون تا از نزديک دوستام رو ببينم؟؟؟؟ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مادر نوشت: اول فکر نمی کردم که براش جالب باشه دیدن حیوانات. یعنی راستش دو دل بودم که ...
1 ارديبهشت 1392
1