مثل چهار تا مرد...
سلام به همگی 152
برای اولین بار با بابام دوتایی رفتیم بیرون.
خیلی خوش گذشت.
یک سفر مردونه.
مثل دو تا مرد، محکم همدیگر رو بغل کرده بودیم.
همه ش دست بابام رو نگه داشته بودم و ازش مواظبت می کردم.
بعدش هم که رفتیم پیش بابایی و شدیم مثل 3 تا مرد.
دیگه هیشکی حریفمون نمی شه.
هورااااا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تازه دیشب هم با دوست بابام یعنی عموم که دو تا نینی قولی داره به اسم زینب و حسین و مامانش هم با مامانیم دوسته هم کلی صحبت های مردونه داشتم
ینی شدیم 4 تا مرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی