آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

خنده کنیم زار زار...

1392/4/25 5:48
نویسنده : م.س و دوستان
678 بازدید
اشتراک گذاری

سلام 336

با بابا و محمدسجاد نشستیم توی اتاق محمدسجاد خان!

بابا کتاب می خونن...

من مشقام رو انجام میدم...

محمدسجاد سر ویترینش نشسته و اسباب بازی هاش رو می ریزه و مدام حرف می زنه...

و به صورت جانانه ای باد می ده!

با صدای هر بادی، من و بابا کلی می خندیدیم.

طولی نکشید که خنده هامون تبدیل به گریه شد!

دیدیم تانکش رو داره می کشه روی زمین، اما تانک هی داره قهوه ای می شه!

این ما بودیم و این فرشِ مزین به خروجی های محمدسجاد و این تانکی که به جاهای مختلف کشیده شده بود و این رفتن بابا برای آوردن یک شلنگ 10 متری برای شستشو و این کمر مامان که نصف شد از دست کار پسر!!!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بعد از اینکه خراب کاری ها رو شستم و تمام شد، به باباش میگم:

واقعا احساس کردم الان مادر 2 بچه هستم!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

ام‌طاها
25 تیر 92 10:55
«گل کاشتن» به این میگن!
آسمان
25 تیر 92 13:24
سارا جان ینی من کشته مرده این توصیفاتت هستم


عذر تقصير!!!
علامه كوچولو
27 تیر 92 10:30
مادر 2 بچه!مگه غير اينه؟ راستي چطوري شستين؟
مامان نسرین
30 تیر 92 1:46
ای وای یعنی چه جوری اخه؟مگه پوشک نبود؟مگه اسهال بود؟



هم پوشک بود
هم اون یکی نبود!!
اما شاید به خاطر دندونش بود!!
مامان نیکادل
1 مرداد 92 9:54
به به عجب دسته گلی به آب دادی گل پسر!