کمک می کنم
هنگامه ی شام جلسه خانوادگی مدرسه قرآن بود که یک قابلمه ی بسیار بزرگ آش وارد شد.
۴ نفر مرد تنومند هر یک سمتی از آن را گرفته و حمل میکردند.
یکی از این تنومندان قدش مشخص نبود، فقط پاهایش در حرکت تند جلو وعقب میشد.
وقتی قابلمه بر زمین گذاشته شد، از مرد گمنام رونمایی شد.
او کسی نبود جز: آقا محمدسجادِ قوی و قهرمان و مستقل و یاری رساننده دیگران.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی