لالایی شبانه ۷ سال اول
ستاره ها در آسمانند.
برای مربا وقت خواب شده.
درازکشیده.
نوازشش میکنم، دلمهوایی میشود. هواییِ آسمان وآسمانی ها.
هواییِ سردارانِ ماه شعبان.
دستانش را میگیرم ، دستانم را بر آنها میکشم، در دل دعا میکنم...
در حالخودمنیستم.
واگویه میکنم:خدایا؛ این دستان را در رکاب مهدی ات قلم کن، خدایا؛ این دستان جز برای اقامه دین توچه تک به تک و چه با هم کاری پیش نبرند، خدایا ؛ ....
چشمانمرطوبتی را احساس میکنند و محمدسجاد هم.
-می گوید:
مامان! آخه چی میگی؟
دو دل هستم که چه بگویم:
دارم برات دعا میکنم.
- میگوید: دعای چی؟
دعا میکنم:
الهی دستات همیییشه تمیز باشند.
الهی با دستات بازی های خوب بکنی.
الهی با این دستت که توودستمه آب بخوری.
الهی با دستات به بچه های دیگه آب بدی.
میخنده...
روشو میکنه اونور و به پهلو میخوابه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی