دومین مسافرت!
سلام به همگی 30
جهارشنبه پنج شنبه بالاخره مامانم و بابام به قولی که دو ماه قبل بهم داده بودن عمل کردن...
و سه تایی با هم رفتیم حرم خواهر امام رضا حونم، حضرت معصومه سلام الله علیها.
جاتون خالی، خیلی چسبید، مامان من هم که شجاع، من رو چسبوند به ضریح و منم یک ماچ آبدار نثار حضرت کردم و بعدش دیگه چون داشتم خفه می شدم مامان نجاتم داد و با هم رفتیم صحن گردی.
توی حرم حدودای ساعت 11 شب ، یک گروه پاکستانی داشتن واسه امام حسین جونم سینه می زدن منو مامانم و بابام هم وایستاده بودیم و سینه می زدیم.
راستی من توی دوران جنینی ام، شهادت پسر امام رضا جونم رو هم درک کردم.
خیلی دوستشون دارم این خاندان رو.
امیدوارم خیلی خیلی خیلی براشون به درد بخور باشم.
برام دعا کنید.
متشکرم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی