آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

خاطرات سفر عید 92

1392/1/21 0:37
نویسنده : م.س و دوستان
676 بازدید
اشتراک گذاری

سلام 305

ما امسال با مامانی 1 و خان دایی و خاله و دایی م رفتیم مسافرت به سمت شمال غرب ایران؛ تبریز!

یه عالمه عکس گرفتیم با پسردایی هام و دختر خاله م که تقریبا همه ش ناپدید شدن!

و چون بابام نبود از خیلی جاها هم یادمون رفت که عکس بندازیم!

 

محمدسجاد در حال هوا خوردن در جاده ی تبریز-کندوان:

جاده کندوانش

هوا کاملا خنک و سرد بود و ما ناچار از پوشاندن بچه ها از لباس گرم بودیم!

 

این هم خودِ کندوان:

کندوان

از فرصت ها استفاده میکردیم و تا آفتاب گرمی می تابید آستین ها را برای دریافت ویتامین D بالا می زدیم!

خدا خاله و زندایی رو خیر بده که گاه و بیگاه من رو میگرفتن از مامانم و بغلشون بودم.


برگشتنی هم رفتیم گنبد سلطانیه و با دختر خاله م رفتیم پشت وانت سرایدار مسجد و کلی حال کردیم:

وانت در گنبد سلطانیه

 

چون هنوز بابا و مامان تسنیم بانو-دخترخاله- هنوز ب نتیجه نرسیدن که عکس دخترشون رو بذارن توی وبلاگ در معرض عموم یا نه با هم به احترام این به نتیجه نرسیدنشون عکس دخترشون رو سانسور کردیــــــــم!!!!

توی مسجد، این دو تا وروجک که همه ش با هم در حال مو کشیدن و جیغ زدن بودن به صورت خیلی مرموز داشتن صحبت می کردند و نقشه هایی از برای جاروی مسجد می کشیدند!!!

نقشه ی تخریب

گنبد سلطانیه بزرگترین گنبد خشتی جهان بود!

واردش که می شدی 1000 پله می خورد تا برسی به طبقه بالای مسجد و از اونجا همه جا رو تماشا کنی!

گنبد سلطانیه

این بود از داستان سفر ما.

شاگلی، مسجد کبود و چند جای دیگه هم رفتیم و کلی صفا کردیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

lمامان نسرین
21 فروردین 92 16:11
سال نو مبارکه سارا جونم همیشه به سفر وگردش انشالله.
چه جاهای قشنگی رفتید ای جون دلم به این مرد کوچک.از اون مردای با جذبه میشه هاااااا.قربونش برم ماشالله بزرگ شده از بس که دیر به دیر عکس میزاری .
بابا تو زرنگی بدون شوهرت با این شکم و بچه رفتی من که عمرا نمیتونم از پسش برنمیام تنهایی برم سفر .



مامانم و داداشام و خواهرم و اینا باعث میشه اسم تنهایی برداشته بشه از این سفر!!!
اما خداییش هیشکی شوهر آدم نمیشه!!!!
فاطمه (مامان محمد سجاد)
24 فروردین 92 9:22
خوش گذشته باشه. چه جاهای قشنگی رفتید.
مینا مامی لیانا
24 فروردین 92 18:25
خیلی این پستت خوب بود چون عکس جیگر طلا داشت
آسمان
26 فروردین 92 12:52
همیشه به سفر ایشالا
آفرین به همتت مامان خانوم
من که تو اون9 ماه هیچ جا نرفتم جز مشهد!


آخه خواهر اگر من بخام توی این 9 ماه نرم که ینی الان یه دو سالی باس تو خونه می بودم!!!

نه نمیشه اونجوری!
خخخخخخخخخخ
آسمان
26 فروردین 92 18:50
راستی چرا دخترخاله سانسور شده بنده خدا؟؟؟
پروانه مامان اميررضا
27 فروردین 92 9:52
سلام و خسته نباشيد ايشالا هميشه به سفر و خوشي.واقعا خيلي نامرديد يعني از زنجان هم رد شديد و سلطانيه هم رفتيد؟چرا به ما سر نزديد؟اي كاش قبلا ميدونستم ميايد باهم هماهنگ ميشديم تشريف مياورديد خونه ما.خيلي خوشحال ميشديم.


ای بابا...ممنون از لطفت.
ما نمی دونستیم که شما اون سمت هستید.
درست هم نبود اول عیدی مزاحم بشیم بانو.
غزال مامان آرتین
28 فروردین 92 20:48
وای وای وای! اصلا این پست یک چیز دیگه بود! دلم کلی باز شد با دیدن روی ماه محمد سجاد خان و اون شیطنتهای شیرینش. آفرین به تو! تو یکیاز نمونه ترین مامانهای دنیایی! باور کن اینو بدون هیچ تعارفی گفتم. مواظب خودتم باش که دیگه داری به آخراش نزدیک میشییییییییییییییی