بهشت همیشه همراه مادران است! تو خودِ بهشتی!
شیرین شده است به اندازه ی تمام عسل های دنیا!
به اندازه ی تمام زنبورها! حتی آنهاییشان که عسل درست نمی کنند!
هر کاری که می کنیم می خواهد مثلش را انجام دهد!
هر جا که می رویم می آید!
آشپزی که می کند! سیب زمینی-پیاز را که جدا می کند!
آموزش بلند شدن که به او می دهیم دیگر از وسطش بلند نمی شود!
پل می زند و از زیر دست هایش دنیا را آن وَرَکی نگاه می کند!
روزی 10 ها بار دلش هوای خواهرش را میکند و با پرش هایش او را و ما را مستفیذ می کند!
کشوهای لباسش نه تنها از او در امان نیستند که کشوی لوازم تحریر هم روزانه چند بار وسط اتاق پهن می شود!
دقیقا می داند کاری را که نباید بکند چیست، یواشکی و با مراقبت از نگاه دیگران به امورات مخفیانه اش می پردازد!
با مورچه های خانه مان حرف میزند!!!! باهاشان بازی می کند!! دنبالشان می کند!!!
امیدوارم که به مزه مزه کردنشان نرسیده باشد!!!
با جارو برقی بازی می کند دیگر ترسی از او ندارد، هیجان زده اش است بشدت!
و علاقه ی او به جارو دستی(نبتون) وصف ناشدنی ست!
او دارد همه چیز را می فهمد و درک می کند.
حقیقتا اخلاقش با اخلاق من و پدرش هماهنگ است، در مهربانی ها و خنده هایمان بسیار با محبت و متخلق به بهترین خُلق هاست!
مثل یک جوجه با همان تُنِ صدا جیــــــــــــــــــــــغ می کشد! طوری که واقعا گاهی، پرده ی گوشم تکان
می خورد!
خلاصه انقدر کار دارد برای تعریف کردن که جای صحبتی نیست!
آدم دلش می خواهد بچلاندش!
یک لقمه ی چپ بکندش!
وای از این همه لذت!
خدا را شکر