فاطميه مادر قيام عاشوراست
سلام به همگي 109
جاتون خالي
با مامانم رفتيم روضه ي مامان جونم حضرت زهراسلام الله عليها .
من خيلي مامان جونم رو دوست دارم.
يک جورايي يواشکي مي دونم که زندگي مامان و بابام نذر مامان جونمه.
يواشکي مي دونم که، اونها اول زندگي شون اين کار رو کردن تا در مشکلات احتمالي اي که براشون پيش مياد در پناه ياريِ مامان جونم باشن.
سال پيش مامان و بابام اين موقع مکه و مدينه بودن.
يواشکي مي دونم که من منتصب به مامان جونم هستم.
وااي که دلم هُرّي مي ريزه وقتي به مامان جون فکر مي کنم.
وقتي 6 ماهه بودم توو شکم مامان سارام، مامانم واسه م روضه ي حضرت محسن رو مي خوند، يادمه که ايشون 6 ماهه شهيد شدند و از دل مامانشون با ضربه هايي که خيلي نامردانه بوده اومدن بيرون.
يواشکي مي دونم که:
يه خانمي 18 سالشون بوده
تازه پدرشون رو هم تازه از دست داده بودن
تازه باردار هم بودن
تازه مورد ضرب و شتم اعراب جاهلي هم قرار گرفتن اون هم با اون جُثه ي بزرگ
تازه بچه شون هم سقط ميشه
تازه بعدش توو بستر بيماري هم افتادن
تازه با اون حالشون براي احقاق حقّ امامشون ميرفتن و خطبه هاي قرّا مي خوندن
تازه همسايه ها از دستشون شکايت مي کردن که آروم تر گريه کنن
تازه با بچه هاي کوچيک 5-6 ساله توو اون گرما ميرفتن اُحُد و اونجا گريه مي کردن
تازه.....
همه ي اينا رو يواشکي اون موقع هايي که توو دل مامانم بودم شنيدم.
آدم هيچي هم که نباشه ميخواد واسه مظلوميت مامان جونم خون گريه کنه.