آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

غذا با طعم نور

سلام به همگی ١٨٩ برایش هر روز روزی 3 وعده غذا درست می کنم: صبحانه(مُرغانه): فرنی یا حریره بادوم ظهرانه: انواع سوپ عصرانه: انواع پوره هر کدام را هم به نیت یکی از انبیاء و ائمه ی دوست داشتنی می پزم. تا محبّت خوبان با گوشت، خون و تمامی رگ های محمدسجاد یکی شود. بشود از خودشان. همانهایی که عبد بودند و گوش به فرمان امام شان. به به. نوش جانت پسر جان. بشود معرفت. بشود حُبّ. بشود تشخیص های زیبا. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وای از دست من! با این خیال پردازی هایم. امید دارم که به حقیقت تبدیل شوند. و می شوند. اگر تو بخواهی ای یگانه ی بی همتا ...
19 شهريور 1391

امام هادی عشق من

سلام به همگی ٣٤ امشب،‌شب تولد محبوب من،‌امام هادی علیه السلام  است. خدا را شکر می کنم که امام دهم خودم رو قبل از اینکه وارد عالم ماده بشم،‌درک کردم. انشاءالله بتونم به لقاء شون برسم. و به اون چیزایی که باید. من خیلی امیدوارم به حیاتم. خدایا کمکم کن که به عمق معارفی که در دین اسلام به ما هدیه داری نائل بشم. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مامان حونم دست ما رو هم بگیر پسرم. ...
1 شهريور 1391

عید ولایت مبارک

سلام به همگی٣٥ امروز عید ولایت است. ولایت یعنی اینکه: همه زندگی ات بر مدار خواست ولیّ که همان خواست خداست بچرخد. یعنی: خودت را بگذاری جای امامت و حرکت کنی،‌نگاه کنی،‌حرف بزنی و ... . مادرم به من خیلی امید دارد. خدایا! امیدش را نااُمید نکن. آمین
1 شهريور 1391

به قداي لب عطشان حسين...

سلام به همگي 180 مامانم بهم ياد داده که بايد يه جاهايي وقتي يه کارايي مي کنم يه حرفايي هم بزنم: مثلا: وقتي وارد محل يا يک جمعي مي شوم بگم: سلام به همگي. يا مثلا: وقتي صبح از خواب بيدار مي شم بگم: سلام مامان و بابا جونم. يا مثلا: وقتي سوار تاکسي مي شم بگم: سلام آقاي راننده. يا مثلا: وقتي که کسي بهم آب ميده، يا خودم آب مي خورم ميگم: سلام بر لب تشنه ات اي امام حسين جانم... يا خيلي مثلا ديگه ... ...
1 شهريور 1391

کاش آب بود...

سلام به همگي 178 نوشيدن آب، اولين آب زندگي ات... آن هم در 6 ماهگي. فداي لب هاي تشنه ي طفلِ جگر پاره ي امام حسين عليه السلام . پسرم! مگر تو چقدر آب خوردي و سيراب شدي؟! پسرم! مگر چند جرعه آب، پاسخي بود بر عطش بي حساب او؟! علي اصغر امام حسين مان کجا و تو کجا؟! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. اشکمان در آمد سرِ نوشتن اين پست. 2. بعضي از پست ها روضه ي مکشوفند. 3. اين پست را وقتي نوشتيم که محمدسجاد در ماه 6 قبل از تولد سير مي کرد ديدنش ضرر ندارد: http://bacheshia.niniweblog.com/post42.php ...
1 شهريور 1391

روز اول محرم

سلام به همگی 39 نزدیکی منزل ما، خانه ای است که دهه اول محرم تمام کوچه شان را سقف می زندد و خیمه ای درست می کنند برای عزاداران. حدود 50 سال است که برپاست. مامانی ام می گوید این را. مثل روضه های قدیمی هاست. چای و نان قندی اش مدام به راه است و روضه خوان هر 20 دقیقه ای که دلمان را می برد به کربلا، جایش را با روضه خوانی دیگر عوض می کند. از 9 صبح شروع می شود تا اذان ظهر. مثل اینکه تمام کسانی که آنجا خادم امام حسین علیه السلام  هستند سیّد ند. با شال سبز. برای همین هم به هیأتشان می گویند: هیأت سیّدا . امروز روضه شان اشک من و مامانم را در آورد. یک چایی هم خوردیم و نون قندی روز اول محرممان را هم آوردیم. خدای مهربونم! مح...
1 شهريور 1391

دوست دیرینه من

سلام به همگی 40 اسم امام حسین، برایم نا آشنا نیست. انگار که قبل از اینکه بگویم «بلی» پای درس ایشان نشسته ام. انگار که آمدنم، وفای به عهدی است که با او بسته ام. الان که از درون مادرم صدای امام حسین را می شنوم، انگار که مرا می خواند. دلم نمی خواهد برای او فقط گریه کنم. عقلم می خواهد برایش خون بدهم، جان بدهم. آخر! امام حسین دوست دیرینه من است. دوستش دارم، به او مودّتی دارم از سنخ سوره مبارکه مریم سلام الله علیها خدایا از منِ کوچک قبول کن. این محبت را و این قرب را. مامان: به فال نیک می گیرم، قرین شدن این مطلب را با چهلمین نوشته محمد سجاد، قهرمان شکست ناپذیر ...
1 شهريور 1391

کربلا

سلام به همگی 41 می توانم خودم را جای تک تک دوستان و رفقایم در کربلا بگذارم... از 6 ماهه شان بگیر تاااا .... به قول مادرم: "در کربلا فقط یک چیز کم بود:                                                       یک خانم باردار!!!!" ام شب، شب عاشوراست.
1 شهريور 1391