بحران هندوانه!
سلام 333
عصر شده بود، بشقاب و چنگالش رو برداشته و دور خونه و دنبال من ميدوئه با جيغ و خواهش و فغان
داد مي زنه:
ايندونهههههههههههه
ايندونههههههههههه
واقعا نمي دونستم بايد چيکار کنم.
از يه طرف دلم مي خواست از حرکاتش عکس و فيلم بگيرم.
هر چي توضيح مي دادم متوجه نمي شد!!
آخرش انقدر نقشه ريختم تا از سرش افتاد.
يني خدا هيچ خونه اي رو بدون هندونه نذاره!!!
خدا همه ي خونه ها را رافع نياز اهالي خونه هه قرار بده صلوات
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی