زینب خوراکی محمدسجاد را برداشته و دارد میخورد! مربا از هر ترفندی برای بازپس گیری اش بهره میگیرد: با لوله کاغذ میزند هول میدهد لگد پراکنی می کند دستِ آخر که موفق نمیشود می رود رو به عسل: من که انقد دوست دارمممم
روزهایی که بیشتر به محمدسجاد می گویم زینب را نزند باید شاهد خشن ترین رفتارها از او باشم. روزهایی که می زنند هم را و هیچ نمی گویم زودتر روابطشان مسالمت آمیز می شود. مادر ها کی می خواهند دست بردارند از دخالت هایشان در زندگی بچه هایشان؟! ...
همه ی چراغ ها را روشن می کند. با ذوق زیاد. می گوید: خونه مون هیات است باید چراغ ها روشن بماند. و روشنی منزلمان هر روز از هیاتی ست که برپایی اش به دستان مربای بیت مان است.
مسئولیت پذیری یکی از ویژگی های بارز محمدسجاد است. اعلام بیدار شدن های زینب. - مامان! بیدار شد، برم پیشش. اعلام تمام کارهایی که زینب می کند: - مامان! داره یه چیزی می خوره مینب! امر و نهی های مصلحانه اش به زینب. مینب! بیا عقب تر چشمات درد میگیره!! یک حسی دارد که خود را مالک زینب می داند، مراقبش است حتی وقتی که روی زینب می نشیند و جیغش را در می آورد، یک حس رضایتِ اجرای مسئولیتی در چشمانش موج می زند. ...
روز اربعین منزلمان هیات داشتیم. 4 تا ماشین کوچک که خیلی هم ناز و نرمند از این هیات برای مربا به جا مانده. می گوید خاله بهم داده. حتما راست می گوید و مال هیچ بچه ی دیگری را برنداشته ...