آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

توقعاتی از جنس نور

سویی شرتش را بر می دارد به بهانه ی اینکه بپوشد و برود در ساختمان گشتی بزند و به همسایه ها سری. در حال خواباندن خواهرش هستم. در را پشت سرش می بندم. خانه آرام می گیرد. زینب می خوابد. بعد از دقایقی نسبتا طولانی، کسی در می زند: :سلام مامان، من برگشتم.  زیمب کجاس؟ -خوابیده. :گریه کرد من رفتم؟  -نه مامان جون، خوابید شما که رفتی. :نه حتما خسته بوده گریه نکرده. و الا ناراحت میشه من میرم!!!! می آید توو. می رود بالای سر زینب و دست در دست می آیند بیرون! دیگر خانه ساکت نیست. ...
25 بهمن 1393

انواع راه های بازپس گیری

زینب خوراکی محمدسجاد را برداشته و دارد میخورد! مربا از هر ترفندی برای بازپس گیری اش بهره میگیرد: با لوله کاغذ میزند هول میدهد لگد پراکنی می کند دستِ آخر که موفق نمیشود می رود رو به عسل: من که انقد دوست دارمممم
28 دی 1393

دخالت های مادرانه

روزهایی که بیشتر به محمدسجاد می گویم زینب را نزند باید شاهد خشن ترین رفتارها از او باشم. روزهایی که می زنند هم را و هیچ نمی گویم زودتر روابطشان مسالمت آمیز می شود. مادر ها کی می خواهند دست بردارند از دخالت هایشان در زندگی بچه هایشان؟! ...
23 دی 1393