آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

تمنای گوسفند

سوار ماشین هستیم از کنار وانتی که پشتش 2 تا گوسفند ایستادند رد می شیم. مربا و عسل ذوق می کنند و شروع می کنند به تراوشات هیجانی! یکهو محمدسجاد میگه: ایکاش من گوسفند بودم که میرفتم پشت وانت می ایستادم. من و آقای پدر:  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلا مقصد سازی و آرمان تراشی یکی از مهارت های مرباست و یکی از وظایف والدین مهیا کردن زمینه ی ارتقاء حرکت بکمک آرمان سازی ست. مثلا: بلند شدن قد برای اینکه بتونم دکمه طبقه خونه خودمون رو بزنم بزرگ شدن برای رفتن و خرید کردن بزرگ شدن برای موتور خریدن ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  3 سال و 8 ماهه است ...
6 آبان 1394

مشارکت در بازی

بشدت بشدت بشدت علاقه دارد که بنشینی و با هم  خونه بسازی، مسجد بسازی،  با هم  بازی کنیم. وقتی بچه های سن شان کم تر است ( بچه های کوچک تر) از روی عادت و اضطراب و ناآرامی و ناتوانی و کمک خواستن و ... از مادرشان می خواهند که با آنها بازی کند - یا از پدرشان- ولی محمد سجاد جدیدا کیف می کند با بازی کردن های مشارکتی با من یا پدرش. جدیدا ها می آید خواهش و التماس که میای با هم فلان کار را بکنیم؟ یعنی عمق صدای خنده هایش وقتی با من و پدرش در آرامش یا هیجان مشغول بازی ست متفاوت است با زمانی که با خواهرش یا دوستانش یا خودش مشغول یک بازی آرام یا مهیج است.   نشانه اتفاق های زیادی ست حتما... ...
11 مهر 1394

خودکفایی

غذایش را مثل یک مرد خودش می خورد. قاشق قاشق دهانش را پر می کند، سالادش را هم می خورد؛ آبش را هم نوش جان می کند. می گوید دست مامان درد نکنه.... می رود کنار. البته گاهی هم بشقابش را می اندازد در ظرفشویی و می رود پی کارش/ 3 سال و 7 ماه دارد/
11 مهر 1394

مدرسه ی دبستان

یه مدرسه ی دخترونه در راه مدرسه قرآن هست که محمدسجاد خیلی علاقه منده بهشه. گاهی ازش رد میشیم و موقع تعطیل شدنشه، از این همه جمعیت به وجد میاد. قدیم که رد می شدیم میگفت من کی میرم مدرسه درس بخونم؟ الان میگه پس من کی میرم دبستان؟
19 شهريور 1394

قصه های شبانگاهی

شیفته ی داستان های شبانگاهی ست. تا بابا بگوید برویم بخوابیم برایت قصه بگویم، مثل فشنگ در جایش مستقر می شود. صدای جیغ و گریه و اعتراض زمانی بلند می شود که بابا از فرط خستگی وسط قصه اش خوابش برده و آقا مربا، هنــــــــــــــــــــــــــــــــوز بیدار است. و مادر ناچار به جورکشیِ بابا و تغییر سبک داستان سراییِ جالبی به سبک خودش.   ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *سعی کنید از عناصر محسوس و قابل درک برای کودک استفاده کنید و بهره مندی از عناصر خیالی را در قصه گویی به کودک تان بگذارید برای 5 سالگی به بعد.
12 مرداد 1394

حک شدن...

آموزش در کودکی مثل حک کردن نوشته بر سنگ است. خوب است فرزند با مادر به کلاس قرآن و روایت برود. خوب است که آنچه حک می شود در جان کودک، شکی بر حک شدنش وجود نداشته باشد. و آیات قرآن و سخنان اهل بیت جنسی هستند که هیچ تردیدی در آن ها راه ندارد
8 مرداد 1394