آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

بابای قوی

زینب یک لیوان شکست. محمدسجاد سوال می کند: می نب لیوان رو شکست؟ میگویم: بله. میپرسد: چون نی نی کوچولوئه لیوان رو شکست؟!!! میگویم: پیش میاد. یه بارم من شکستم. یه بارم بابا شکسته. محکم می گوید: نه! بابا جونم لیوان نمی شکنه!!!!!!
20 مرداد 1393

هوش شنیداری 2

برایش شعر زیاد می خوانم نه جهت حفظ کردن. اما همه شان را کامل یا دست و پا شکسته حفظ است. سوار ماشین که می شویم خودش را روشن میکند و شروع می کند به خواندن. و وقتی که با تمرکز با خودش تنها بازی می کند. مخصوصا آن شعرهایی را که وقتی بازی یا کاری می کرده برایش خواندم و به آن کار مربوط بوده. وقتی توی پارک اله کلنگ سواری می کردیم: اله کلنگه و تیشه بچه که بد نمیشه ... کوچولوی ناز و خوشگل بی تربیت نمیشه بچه قشنگی والا ... سالم بی تربیت نمیشه وقتی جورچین آقا پلیسه رو می ساختیم: شبا که ما می خوابیم آقا پلیس بیداره... ما خواب خوش می بینیم اون دنبال شکاره... آقا پلیس زرنگه با دزدا خوب میجنگه .... دزدا رو خوب میگیره...
11 مرداد 1393

هوش شنیداری

چند بار برایش شعر من درآوردی ام را خواندم، فکر میکردم چون تکرار نمیکند پشت سر خواندنم، یادهم نگرفته. اما خیالم باطل بود. دیشب بدون مقدمه برایم می گوید: مامان مامان جیش دارم        مامان جون پیفو دارم یالا بریم دستشویی            که من کلی کار دارم
2 مرداد 1393

رهایی از پوشک5

امروز روز 5 است از عملیات پوشک پرونی... امروز از روزهای عالی ای بود که دچار افراط هم شدیم حتی یه قسمت هایی از روز! به جایی رسیدیم که انقد محمدسجاد اصرار می کرد بریم دستشویی من دستشویی دارم، که دیگه بهش می گفتم: ول کن مامان جون! نمی خواد بریم دستشویی، نداری! توهمِ داشتن داری!!!  ینی یه وضعی! در 1 ساعت 4 بار می رفتیم جایی که آقا خوششون اومده بود ازش    و اما تجربیات امروز: 1.  همراهی مادر در روزهای بعد از شروع بسیار مهم است. گاهی این اتفاقی که برای ما امروز افتاد اگر  همراهی مادر  کنارش نباشد، منجر به شکست برنامه ها می شود.  لطفا خسته نشویم. 2.  اصلا از زمانی ...
13 تير 1393