واکسن 18 ماهگی
واکسن 18 ماهگی ات را وقتی زدیم که یک خواهر 20-30 روزه داشتی.
راحت و آسوده بودی و کمی درد همراهت بود.
استراحت می کردی و برای خودت فرمانروایی می کردی.
یک عروسکِ ناز داشتی و مالکش بودی.
امروز واکسن 18 ماهگی خواهر گلت را در حالی زدیم که یک برادر 2 سال و 11 ماه و 25 روزه داشت.
درد دستش زیاد بود.
استراحتش همراه با پرش های شما در کنار بالینش بود.
و گه گاه فشارهایی که بر بازوانش می آوردی تا همدردی است را با او نشان دهی.
و اشک های او بود که سرازیر می شود.
محمدسجادم؛ اگر نبودی زینبم دردش را به آسانی نمی توانست تحمل کند.
بازی ها و طنازی های کودکانه ات تمرکزش بر درد را کم می کرد.
و شیطنت هایت لبخند را بر دلش جاری می ساخت.
زندگی تان به هم پیوند بخورد.
و پیوند خواهر-برادری تان با فدایی شدن برای امام زمان یکی شود.
این دعای مستجابِ یک مادر است.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی