آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

بهداشت برادرانه

روزی حد اقل یک بار نخ دندان می خواهد از من. دیروز نشسته بود بی دندانی های خواهرش را با نخ دندان تمیز می کرد. و می گفت: آخِیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش!
14 آبان 1392

آرزوی رسیده...

محمدسجاد پیش مامانم-که خدا خیلی خیر بده بهشون- بود و با زینب رفته بودم دکتر. وقتی برگشتم هر چی دنبال پسر جون می گردم نیستش!!! مامانی میگه: انقد نی نی، نی نی کرد تا خوابش برد! و به این شکل:   بلندش کردم خیس خالی بود از عرق! فکر کنم توی این 40 روز آرزوش بود که جای نی نی بخوابه. از من هم کلی خواسته بود و من اجازه نداده بودم. به آرزوش رسید. مامانی ها برآورده کننده ی آرزوی مغزهای بادام هستند. ...
2 مهر 1392

تولد یکی یه دونه خواهرمه

آبجی جون دلم بدنیا اومد... برام یه ماشین خریده و با خودش هدیه آورده که تا وقتی بزرگ میشه باهاش بازی کنم... من کلی طرح و برنامه ریختم که  باید دوتایی با هم انجامشون بدیم.. اول اینکه به من باید بگه: داداشی ... بعدشم اینکه بذاره منم هم پای اون غذا بخورم و تپل شم تا 2 سالم تموم شه... سوم اینکه لوس نباشه و وقتی گازش میگرم یا با به چنتا وشگون مهمونش می کنم مثل دخترای دیگه زودی نزنه زیر گریه! من خواهریِ قوی می خوام!! بعدشم  اینکه تا وقتی من بیدارم زیاد نبینم که بغل مامانم نشسته و داره ادا در میاره و خودشو تو دل همه جا می کنه... حالا فعلا همین ها رو داشته باش آبجی جونم تا بعد. ...
28 مرداد 1392