قهرمان شکست ناپذير...

سلام به همگي٩ جاتون خالي. خيلي صفا داد راهپيمايي روز جهاني قدس. خيلي هم گرم بود. هم شلوغ بود. خيلي هم سخنراني هاش طولاني بود. خسته شدم. اما وظيفه ام بود برم. آخه همه کودکان فلسطيني و انقلاب هاي اسلامي اخير، به گردن من حق دارند. من در امنيتم. من در آرامشم. من در رفاهم. من آينده ام روشن و درخشان است. پس تمام تلاشم را مي کنم تا آنها نيز به نعمت ها دست پيدا کنند. به  اميد پيروزي انقلاب جهاني حق عليه باطل که به زودي محقق خواهد شد. به اميد محو شدنِ ظالمان از عالم. هورااااااااااااااااا

امروز من در اولین راه پیماییِ زندگی ام شرکت خواهم کرد. من به اندازه ی خودم، امنیت کشورم و پایداری انقلاب اسلامی ام را تامین خواهم کرد. دعا می کنم به زودیِ زود شرِّ اسرائیل غاصب از سر جهانیان کم شود. و تمامی جَنینانِ فلسطینی به سلامتی و صلاح به دنیا بیان. آمین شما هم بیاین راهپیمایی ...

شروع شدنِ خواندنِ روزانه ی «سوره دوست داشتنیِ قَدر» توسط مامانم؛ مقارن شد با روزها و شب های «قَدر». خدایا همه بچه هایی که با من به دنیا میان یا قبل از من به دنیا اومدن یا بعد از من بدنیا میان رو سرباز امام زمان کن، تا آقامون زودی بیاد. تو رو خدا.  

سلام به همگی6 دیروز تولد امام حسن عزیزم بوده. مامانم می گن که: کاری که ایشون در زمان امامتشون انجام دادن مثل همان کاری بوده که امام حسین علیه السلام در زمان امامت خودشون انجام دادن. چون این بزرگوارا، عقل کاملند و هر تصمیمی که می گیرند کلام خداست. مامانم خیلی زیارت جامعه کبیره را دوست دارند. برای منم هر از گاهی یک ذره اش را قرار است بخوانند به شرط اینکه بچه سالمی و صالحی باشم. دعام کنید که دعاتون می کنم ...

سلام به همگي5 امروز مادرم تصميم گرفتند که اسم قالب و وبلاگ من رو تغيير بدهند. قالب رو تا وقتي که معلوم ميشه من دختر خانومم يا آقا پسر اين شکليش کردند. از امروز اسمم هست: «قهرمان شکست ناپذير» مطمئنم که باز هم اسم وبلاگم عوض ميشه. اما اين رو هم خيلي دوست دارم. با اسم قبلي که جمعش کنيم، ميشه: «بچه شيعه اي که يک قهرمان شکست ناپذيره» به به. چه به درد بخور! ممنونم مامان.   ...

سلام به همگي4 آية الکرسي را تا به حال خورده ايد؟ خوردنش مانند اين است که صفات خدا با وجودت عجين شود، يکي شود... پدر و مادرم هر روز به من آية الکرسي مي دهند و من هم مي خورم. پدرم با فوتش به من مي خوراند. و مادرم آيةالکرسي اي با طعم و عطر سيب. مادرم مي گويد: «سيب ميوه عاشقي است، عطر سيب نشان از " او " دارد، نشان از امام حسين عليه السلام » ...

سلام به همگي3 ديروز عصر يک اتفاق جالب افتاد. بابام از شدت روزه داري خوابيده بود مامانم هم يک دفعه دستش رو گذاشت روي من، و شروع کرد به داستان تعريف کردن. از خدا و خلقت دنيا و اينکه خدا چند هزارتا از بچه زرنگاش رو واسه اينکه بقيه بچه ها درساشون خوب بشه و نمره خوب بگيرن فرستاد تا کمکشون کنه. بعد مامانم يکي يکي، اسماشون رو گفت و يک سري از خصوصيات منحصر به فرد هر کدوم رو برام توضيح داد. احساسم اينه که همشون رو ميشناختم. و خيلي هم دوستشون داشتم. مثلا پدرمون آدم عليه السلام، ابراهيم عليه السلام، نوح عليه السلام، شعيب عليه السلام، موسي و عيسي عليهما السلام و .... خداي مهربون و توان مند من؛ اينها با تلاششون کاري کردن که لايق توجه تو...

سلام به همگي2 مامانم نگرانه يه کمي... اينکه يه وقتي خداي نکرده، فعاليت هاش به من و سلامتم صدمه اي نزنه. ميخام بهش بگم: «ماماني جونم! نگران نشو، بيشتر از قبل و با عزمي قوي تر، کاراي پژوهشي ت رو انجام بده و همه رو با نيّت خالص براي کمک به اسلام و دينمون بهتر از گذشته قبول کن و مطمئن باش خودشون من رو حفظ مي کنن... فقط مواظب خودت باش، خيلي توو گرما نباش، گرسنه نمون، کمرت رو اذيت نکن، زياد پياده نرو، اما از فکرت خوب استفاده کن، و حد اقل روزي 6 تا 7 ساعت رو واسه کارا و قعاليت هاي مهم خرج کن» دوسِّت دارم مامان خوبم