پابندي...
سلام به همگي 84 دست گره کردن هايش به همديگر... خيره شدن هايش به يک نقطه... غنچه کردن لبهايش... به فکر فرورفتنش... اخمهاي پر پيچش... گوله شدن هايش در آغوشم... چشم گرداندن هايش... انگشتم را در انگشتانش فشردن... خنده هاي بي صدا و باصدايش... جيغ هاي گنجشک گونه اش... بي خوابي هاي شبانه اش... آوازهاي در خوابش... با ولع رزق خوردنش... سرفه ها و عطسه هايش... همه و همه سخت مرا به خود پابند کرده است نقطه ...